سالگرد خیزش عمومی در خاورمیانه و شمال آفریقا
سوسیالیسم تنها پاسخ است !
آذر ماجدی
یکسال از اولین جرقه های خیزش توده ای برای آزادی، برابری و رفاه در خاورمیانه و آفریقای شمالی می گذرد. این خیزش عظیم چهره جهان را تغییر داد. منطقه ای که همواره در استبداد مطلقه اسیر بوده و چندین دهه است که در کام یک بحران، تنش و جنگ دست و پا می زند، بیکباره علیه خفقان و سرکوب، فقر و تبعیض و بی عدالتی بپا خاست. جنبش اعتراضی از تونس آغاز شد و سریعا کل منطقه را در برگرفت. ظرف یکسال گذشته ۴ دیکتاتور کثیف و جنایتکار از اریکه قدرت سرنگون شدند. همتاهایشان که هنوز حاکم اند، خواب آرام از چشمانشان ربوده شده است. اجلاس بعد از اجلاس برگزار می کنند، با روسای تروریسم دولتی جلسات اضطراری می گیرند تا شاید موفق شوند، سقوط خویش را مانع گردند. سوریه در آتش اعتراض می سوزد؛ رژیم جلاد بشار اسد بی محابا مردم را به خاک و خون می کشد؛ پادشاه کپک زده مراکش در هراس خشم مردم دست به «اصلاحات» حکومتی می زند؛ خاندان فسیل شده حاکم در عربستان سعودی و کویت می کوشند با رشوه دادن به بخشی از مردم از سرایت آتشفشان آزادیخواهانه مردم منطقه به محیط تحت حاکمیت خود ممانعت بعمل آورند. این زلزله انقلابی در مرزهای منطقه محصور نماند. در کشورهای غربی، مردم محروم و زحمتکش با الهام از مردم بپا خاسته خاورمیانه در میادین شهرهای خود تجمع کردند. «التحریر» به سمبل آزادیخواهی و برابری طلبی بدل شده است. در مادرید و نیویورک، در آتن و رم، در لندن و لس آنجلس مردم خود را پیروان جنبش التحریر می نامند. هیچکس حتی در خواب این شرایط را متصور نبود.
احدی بخواب نمی دید که ظرف مدتی کوتاه توده های منکوب و سرکوب شده منطقه این چنین پایه های حکومت سرمایه و جبهه جنگ دو قطب تروریسم دولتی و اسلامی را به لرزه درآورند. رویدادهای یکسال اخیر یکبار دیگر باور به قدرت بالقوه توده های کارگر، محروم و زحمتکش را زنده کرد. گویی آثار مارکس از کتابخانه ها به میادین آمده و تحلیل های طبقاتی کلاسیک از درون صفحات خاک خورده آن جان گرفته و به درون جامعه به حرکت آمده اند. از فریادهای شعف بورژوازی در «پایان مبارزه طبقاتی» و «مرگ کمونیسم» بیست سال بیشتر نمی گذرد. زمانی که فاتحین جنایتکار جنگ سرد، در پی پیروزی بر قطبی دیگر از سرمایه داری، سرمایه داری دولتی، با شادی و هیاهو مرگ سوسیالیسم را اعلام کردند و بدنبال آن، مردم جهان بعینه دیدند که چگونه «مرگ سوسیالیسم» بمعنای مرگ هر نوع رفاه و آزادی و هر نوع عدالت حتی از نوع بورژوایی آن است. بورژوازی غرب آغاز نظم نوین جهانی را اعلام کرد و با سوت آغاز این عصر، حملات ویرانگر تروریسم دولتی به جهان، و به هر نوع نرم انسانیت و مدنیت انسانی آغاز شد.
کشتار مردم عراق و تبدیل این کشور به یک گورستان بزرگ، به باتلاق کشمکش قبیله ای و مذهبی، به مکان نشو و نمای اسلامیسم و به جبهه ای خونین از نبرد دو قطب تروریستی تنها یک نمونه از از دستاوردهای نظم نوین است. کشتار کور مردم افغانستان، حملات وحشیانه دولت اسرائیل به لبنان و نوار غزه، تبدیل آفریقا به محل تاخت و تاز اربابان جنگ که جنایت و تجاوز را به یک امر روزمره جامعه بدل کرده اند و کودکان ۱۰-۱۲ ساله را به عامل جنایت و تجاوز، نمونه های تراژیک و دردناک دیگر این عصر خونین است. در بلوک شرق سابق، دستگاه فاسد صنعت مذهب بر سرنوشت مردم حاکم شد و دستگاه فاسد پلیس سیاسی سابق به مافیای جدید سرمایه بدل شد. در قلب اروپا یک جنگ خانمان برانداز قومی براه افتاد که ابعادی جدید از پاکسازی قومی را به نمایش گذاشت. در کشورهای مهد دموکراسی پارلمانی، بتدریج و بویژه در پی آغاز جنگ تروریست ها، حقوق فردی و مدنی بسیار محدود شد. حقوق کارگری با حملات پیاپی بورژوازی تقریبا محو شد. حکومت های رفاه در اثر حملات بورژوازی نیمه جان در حال مرگ اند. فساد حکومتی آنچنان ابعاد گسترده ای یافته است که رسانه های چکمه لیس حکومتی نیز مجبور به گزارش آن شده اند.
دو دهه حاکمیت بی محابای سرمایه و بازار، تروریسم دولتی و اسلامی بر جهان آنچنان کارنامه ای از جنایت و کشتار تلمبار کره است که در تاریخ بی سابقه است. اما با آغاز اولین طلیعه های بحران ادواری سرمایه که این بار با شدت و گسترش بی سابقه ای پهنه جهان را فرا گرفت، توده های کارگر و محروم و زحمتکش بمیدان آمدند و تمام این دستگاه خشونت و کشتار را به مصاف طلبیدند. خاورمیانه و شمال آفریقا در این میان بهت و حیرت و تحسین منکوب شدگان و هراس دزدان آدمکش حاکم بر جهان را برانگیخت. جالب اینجاست که اولین جرقه های شورش از «باثبات ترین» کشور جهان آغاز شد. از زمانی که تونس را بعنوان بهشت سرمایه داران نامیدند تا روزی که جوان زحمتکش دستفروش خود را در اعتراض به بی عدالتی و فقر به آتش کشید، یک سال بیشتر فاصله نبود. خودسوزی ای که به کبریتی برای به آتش کشیدن منطقه بدل شد. از اولین روز اعتراض توده ای در تونس در حمایت و همدردی با این جوان مستاصل تا سرنگونی بن عزیز یک ماه طول نکشید و فقط چندماه پس از آن بود که مبارک از قدرت به زیر کشیده شد و چند ماه پس از آن خانواده جنایتکار قذافی آواره شد و خود قذافی به قتل رسید. پس از آن محمد صالح که بیش از سی سال بر یمن حکم رانده بود به تبعید فرستاده شد.
یک واقعه بسیار هیجان انگیز در این میان پیوستن مردم کارگر و زحمتکش اسرائیل به سیل اعتراضات توده ای منطقه علیه فقر و بی خانمانی، سرکوب و تبعیض بود. هیچگاه در تاریخ مدرن ما شاهد چنین گستردگی در اعتراضات توده ای، چنین همبستگی بین المللی و چنین به حاشیه رانده شدن مرزهای ملی، زبانی و مذهبی نبوده ایم. در مادرید و نیویورک مردم معترض خود را جنبش التحریر می نامند؛ در اسرائیل مردم بی خانمان در همبستگی با جنبش التحریر به خیابان ها می آیند؛ در ایران، علیرغم حاکمیت ناسیونالیسم راسیستی ضد عرب، مردم به خیابان می آیند و فریاد می زنند: «مبارک، بن علی، نوبت سید علی است.»
چشمان بر خاورمیانه و شمال آفریقا خیره مانده است. سرنوشت این تحرک عظیم توده ای به کجا می انجامد؟ این سوال بزرگی است که بر اذهان سنگینی می کند. علیرغم سقوط ۴ دیکتاتور قدیمی و جنایتکار، شرایط واقعی مردم تغییر زیادی نکرده است. هنوز فقر بیداد می کند؛ هنوز اعتصاب کارگران با گلوله پاسخ می گیرد؛ هنوز دستان مردم از قدرت کوتاه است. تروریسم دولتی تلاش بسیاری در حمایت بورژوازی بومی بکار بسته است تا نظام حاکم با کمترین تغییر محفوظ بماند؛ به مانیپولاسیون سیاسی - ایدئولوژیک متوسل شده است و حتی دست به دخالت نظامی زده است تا توده های معترض را به رضایت دادن وادار کند. اما جنبش توده ای آزادیخواهانه مردم هنوز ادامه دارد. برای بار چندم مردم در میدان التحریر گرد آمدند. تلاش برای سرنگونی دولت نظامی هدف این تجمعات است. اما ارتش دست ساز آمریکا با وقاحت بسیار به قدرت چنگ انداخته است و مردم را گلوله باران می کند. در تونس مردم دست به اعتراض می زنند. در لیبی اعتراضات علیه حکومت ناتویی، متشکل از عناصر رژیم سابق، عشایر و اسلامیست ها، نضج می گیرد.
باعث امیدواری است که مردم مصر، تونس و لیبی پس از سرنگونی دیکتاتورها کاملا به خانه بازنگشتند و هنوز بر خواست هایشان پای می فشارند. چرا که در واقعیت امر رژیم تغییر نکرده است. سرکوب ادامه دارد. فقر و بیکاری و تبعیض ابعادش گسترده تر شده است. اکنون نیروهای آزادیخواه، کمونیست، سوسیالیست و جنبش آزادی زن نگران قدرتگیری اسلامیست ها در این کشورها هستند. این نیز یکی دیگر از تدابیر تروریسم دولتی برای عقب راندن توده های مردم است. با ریاکاری خاص خودشان این اسلامیست ها را از نوع معتدل می نامند تا مردم به آنها رضایت دهند. روشن بود که در غیبت یک سازماندهی متشکل و آگاه توده ای و وجود یک حزب کمونیست کارگری که مردم را بسمت یک انقلاب کارگری رهبری کند، سهیم شدن اسلامیست ها در قدرت تنها تغییر در شرایط خواهد بود.
سازماندهی توده ای مردم در ظرف شوراهایی که بر مجامع عمومی متکی است تنها راه تضمین تداوم مبارزات مردم و تسلیم نشدنشان به این دسیسه ها و توطئه های برنامه ریزی شده است. در عین حال جنبش کمونیسم کارگری باید بکوشد که خود را متشکل کند و مبارزات مردم را تحت رهبری خود بگیرد. مردم تنها در صورت واژگونی سرمایه داری و برقراری یک جمهوری سوسیالیستی شورایی قادر خواهند بود که به خواستهای واقعی و پایه ای خود، یعنی آزادی، برابری و رفاه همگان دست یابند . *